دیشب نشستم تا سه صبح سر تا ته یه وبلاگ را اسمش نمیدونم چی بود خواندم . خانومی داستان ازدواجش با آقایی را نوشته بود…درباره مامانی اقایی و بابایی اقایی که خیلی ادم های خوبی هستند..و که کلی خانومی را دوست دارند و راجع به اینکه ترشی درست کرده بود فرستاده بود برای اقایی و مامان اقایی با دیدن ترکیب ترشی گفته بود: خیلی زنه ها …
و آخر هر پستش هم یکبار نوشته بود که خدا را شکر میکند که همچین شوهری نصیب کرده..
خداییش این وسط به خدا چه ربطی دارد.همه ماهایی که یک » تو» توی زندگیمان هست میدانیم که قضیه به خدا ربط چندانی ندارد.خودمانیم که با چشم و ابرو و با دست پس بزن و با پا پیش بکش اینا بایارو د وست میشویم..
بنا بر این الان هیشکی اعتراض نکند من دلم میخواهد یه پست اونجوری بنویسم .یعنی از این مدل های اقایی و اینا …
مکالمه خانومی نوشت :
چند روز پیش به آقایی عزیزم گفتم میری تظاهرات من میمیرم از نگرانی ..نرو!!
آقایی قربونش برم خیلی شیطون و نازه ومیدونه که چقدر عاشقشم بهم گفت : ای وای خانوم کوچولو قربونت برم .من فقط تظاهرات وقتی میرم که کسی بخواد تو رو ازم بگیره.تظاهرات چیه گور بابای ملت و دموکراسی.من دارم کار میکنم که خونه امون رو اماده کنم بریم زودتر سر زندگیمون قشنگم .
من که خیلی عاشق آقاییمونم قربونش برم بهش گفتم :ای وای قربون خستگیت برم من که میدونم همه اش داری برای زندگیمون تلاش میکنی من با تو جوادیه هم میام تو یه اتاق زندگی کنم.
اقاییمون گفت: ای وا خانومی نه..شما باید برید تو قصری که لیاقتش رو دارید زندگی کنید…
و خلاصه …
اصل مکالمه:
– نری تظاهرات من میمیرم از نگرانی (خودم هم الان از نوشتن این جمله خجالت کشیدم )
– ااا.. به به! میبینم که..امروز تظاهرات نرو و فردا جلسه نرو و ..منمیام باهات جوادیه زندگی میکنم توی یه اتاقو …(این رمز ماست به این معنی که هر وقت دختری میخواد پسری رو خر کنه بهش میگه میام جوادیه باهات زندگی میکنم.بعد عروی که کردن دهن پسره رو سرویس می کنه که اینو میخوام اونو میخوام)
– من مخلصتم. ممکنه بقیه کار ها رو بکنم اما جوادیه نمیام زندگی کنم .البته نه که فکر کنی من مشکلی دارم ها نه..با این قر و قیافه اجق وجق به خونه نمیرسم از سر خیابون که راه بییفم.میدزدنم.
– فکر کردی میتونن تحملت کنن؟ پست میارن فی الفور .. در میزنن میگن بیا اینو بگیر مال بد بیخ ریش صاحبش
– اونوقت فکر کن..از دزد اصرار ازتو انکار ..دزد بد بخت می خواد از دست اخلاقم من رو پس بده..تو هم که خوشحال بودی که یه نفس راحت میکشی حاضر نیستی دیگه من رو قبول کنی !!!!
اهان راستی فکر نکنید ما دعوا میکردیم ها.نه …این یک مکالمه عاشقانه شب والنتاینی بود.دعواها رو باید وقتی سر پست مدرنیسم و ادوارد سعید و فوکو و جنبش زنان حرف میزنیم شاهد باشید!