تجربه های من در ترجمه!!!!

دارم یک کتاب جدید ترجمه می کنم. برنده رمان سیاه سال 2008 به اسم: تصویر خانواده ای با یک زن مرده.

شکر خدا حتی یک صحنه ماچ هم ندارد.

داشتم به تجربه هایم به عنوان مترجم  فکر میکردم.فکر کردم که مدت هاست از کتاب هایی که برای ترجمه کردن می خوانم لذت نمیبرم.چون از صفحه اول…وقتی گیر های عاطفی بین ادم ها دارد شکل میگیرد همه اش نگرانم که مبادا نویسنده تصمیم بگیرد یک صحنه سکسی را با جزئیات توصیف کند.از صفحه اول هرچه جلوتر میروم هی میگویم: نه…تو رو خدا نه…نکنید…همدیگر را ماچ نکنید….نمیتوانید حتی تصورش را بکنید که دچار چه احساس نا امیدی ای میشوم وقتی کاراکتر های داستان مسائل اخلاقی را رعایت نمیکنند.حس اینکه نمیتوانی اثر را تقسیم کنی با ادم هایی که دوست داری..که نمیتوانی برش گردانی به زبانی که دوست داری… دیشب به این چیز ها که فکر میکردم خنده ام گرفت..یاد سه تا مورد مشخص افتادم :

1.بوسه ی زن عنکبوتی اثر مانوئل پوئیگ : یک همجنس گرا که به همین جرم زندانی است را با یک زندانی سیاسی  همسلول میکنند.گمانم برای اینکه جاسوسیش را بکند( چند سالی گذشته است…درست یادم نیست) بعد این دو تا ادم با هم رابطه میگیرند…مسائل سیاسی قاطی میشود با احساس گناه زندانی سیاسی…عشق همجنس گرا به او…شکنجه ها و….

اثر فوق العاده ای که نمیشود ترجمه اش کرد.

 

2.سایه باد..اثرکارلوس روئیس سافون .. پر فروشترین کتاب در چند سال اخیر…نه اینکه شاهکار ادبی باشد اما کتابی است که ارزش خواندن دارد…گره داستان در اینست که توی صفحه 500 معلوم میشود که قهرمان های اثر که عاشق و معشوقند با هم خواهر و برادر بوده اند و خودشان نمیدانسته اند.

3. میراث ماتیلدا تورپین اثر الوارو پومبو ، برنده جایزه پلانتا…

خوب قهرمان اثر مرده است و همه اعضای خانواده اش دور هم جمع میشوند. یکسری ادم ناشاد ،ناراضی..و پسر کوچک با تخیلات همجنسگرایا نه…خوب.به من گفتند که تخیل اشکالی ندارد…تا وقتی اتفاقی نیافتد ..حالا این کم بود یکدفعه وسط داستان در یک صحنه خیلی بی مقدمه پدر شوهر و عروس با هم رابطه برقرار کردند.

ای بابا!!!

به این ترتیب سه تلاش من برای ترجمه باشکست مواجه شد.

شما بودید نمیخندیدید؟

7 دیدگاه (+مال خودتان را بیافزایید؟)

  1. zohreh
    اکتبر 03, 2009 @ 05:26:39

    خوب میدونم که این محدودیتی که شما مثل بقیه مترجمان دیگه ایرانی تو نشر فارسی دارن مثل سانسور های توی فیلم های خارجی که میخوان تو ایران نشون بدن میمونه …البته تا حدودی… و این همیشه به یه نحوی روابط ها رو اونطور که واقعی تر هستن نشون نمی ده … سانسور میکنه … میدونم که چاره ای نیست … تو ایران تا بوده همین بوده .. شاید هم به همین دلیله که من خیلی وقتی معمولا کتاب های خارجی با ترجمه فارسی رو نمی خونم .. ترجیح میدم انگلیسی اش رو بخونم چون این سانسور را در میان ترجمه های فارسی و بین خطوط اون بخوبی حس میکنم …

  2. 09192368937
    مارس 29, 2009 @ 23:09:00

    خوبه

  3. مصطفی
    دسامبر 01, 2008 @ 02:00:23

    فکر می‌کنم تنها راه مقابله با این مشکل این است که هر چند وقت یک بار، اثری را فقط و فقط به خاطر دل خودمان ترجمه کنیم. من البته مثل شما تجربه‌ای در ترجمه‌ی آثار ادبی ندارم، امّا قصد دارم زمانی ناخنکی به این حیطه بزنم و پیشاپیش به همین مسأله‌ای که نوشته‌اید، فکر کرده‌ام.
    امیدوارم همیشه وقتی داشته‌باشیم برای کارهای آزادانه‌ای که فقط به دل‌خواه خودمان انجام می‌دهیم.

  4. خانومچه
    نوامبر 27, 2008 @ 20:35:41

    خدا خیرت بده! داشتم این پستت رو می‌خوندم که اون سایه‌ی باد به نظرم آشنا اومد، بعد یادم اومد یه نفر چند سال پیش آلمانیشو بهم کادو داده که هنوز نخوندم و داشتم فکر می‌کردم بهتره شروع به خوندنش کنم ولی تا اومدم بجنبم تو ماجرای صفحه‌ی ۵۰۰ رو لو دادی! حالا باید چند سال دیگه صبر کنم تا یادم بره 🙂

  5. نرگس
    نوامبر 26, 2008 @ 22:17:00

    :)) یادمه چقدر حرصت در میومد!

  6. فرناز
    نوامبر 26, 2008 @ 21:28:20

    این نوشیدنی کره ای توی هری پاتر شاهکار بود من تا وقتی متن اصلی را نخونده بودم فکر می کردم یک چیزی تو مایه های شیر عسلی خودمونه

  7. اشرف
    نوامبر 26, 2008 @ 14:25:41

    براي همين هم مترجم ها مجبورن برن دنبال ترجمه خلاق و وقتي طرف داره از فرط عصبانيت گوجه فرنگي ميشه آب پرتقال يا خيلي مبتكرانه تر شربت آلبالو! دستش بدن( مث ترجمه هاي قهرماني از كتاباي ماركز ) حالا خيلي سخت نگير! برامون ترجمه شون كن و به جاي » هم ديگه رو ماچ كردن» بنويس » به هم لبخند زدن»! يا به جاي «ارتباط عروسه و پدر شوهره» بنويس «با هم صميمي شدن»! مي دوني ما خواننده هاي بدبخت ديگه حرفه اي شديم بگي «ف» رفتيم فرحزاد! تازه كارا هم وقتي بچه شون دنيا اومد دوزاريشون مي افته

بیان دیدگاه